×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

http: moshavereh.gohardasht.com

محمد طرفی-روانشناس بالینی

× مشاوره زناشویی
×

آدرس وبلاگ من

moshavereh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/psychology

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

هفت باور نادرست مردها درباره زن ها-2

باورهاي نادرست مردان نسبت به زنان 5-زن ها زيادي حساسند6-زن هاي قوي نياز به مراقبت ندارند6-زن ها آزادي مردها را مختل مي کنند.

باور غلط (5) زن ها زيادي احساساتي هستند.

�زن ها خيلي نازک نارنجي و زودرنج هستندـ با کوچکترين چيزي از هم مي پاشند.�

�زن ها فقط احساس دارند. از تفکر و منطق و اينطور حرف ها خبري در آن ها نيست.به همين دليل سريعاً به همه چيز واکنش نشان مي دهند.�

�زندگي با زن ها مثل يک ملودرام احساساتي است.�

اين يکي از باورهاي غلطي است که براستي مرا آزار مي دهد. زيرا يکي از زيباترين ويژگي هاي ما زن ها را مغرضانه بد و منفي جلوه مي دهد.اين قابليت که حس کنيم و احساس داشته باشيم و اين احساسات را هم نشان دهيم و ابراز کنيم.اين باور غلط اين ويژگي مثبت ما زن ها را که موهبتي محسوب مي شود،نقطه ضعفي مهلک معرفي مي کند و به نوبه ي خود بر اين باور غلط بنا شده است که نشان دادن احساسات کيفيتي ضعيف تر و ناخواستني تر از پنهان کردن احساسات مي باشد.البته اين درست همان پيامي است که اغلب مردها در کودکي و هنگامي که پسربچه هاي کوچکي بيش نبودند، دريافت کرده اند:اينکه گريه نکردن، مردانه تر و بهتر از گريه کردن است، خشن و قوي بودن بهتر از ترسو بودن است، و مستقل بودن بهتر از نيازمند بودن است.

به عقيده من زندگي مردها تماماً صرف اين مي شود که از اين شرطي شدن اجتماعي رهايي و التيام يابند.شرطي شدني که متأسفانه در تمام طول عمر آن ها را از اين موهبت و هديه الهي که حس کنند و احساسات خود را نشان دهند، محروم ساخته است.يکي از عواقب و پي آمدهاي ناخوشايند اين واقعه آن است که مردها اغلب احساساتي بودن را که از ممنوعه هاي خودشان بوده است و حال ديگر بخشي از خويشتن گمشده و از دست رفته شان را تشکيل مي دهد روي زن ها فرافکني کرده و آن را در آنها تقبيح مي کنند و مي کوبند.گويي در سطحي ناخودآگاه اين تنها روشي است که ارتباط خود را با اين بخش از دست رفته از وجودشان حفظ کنند.بدين معنا که آن را در ديگري شناسايي کرده به طرز مشابهي که درخودشان سرکوب شده است آن را در اونيز سرکوب کنند.نتيجه آن که مردها اغلب احساسات طبيعي زن ها را به غلط ضعف نفس تلقي مي کنند و توانايي ما در حس کردن و احساس داشتن را به زياده روي احساسي و سرانجام ابراز احساسات در ما را نشانه ي از هم پاشيدگي روحي و رواني ما مي دانند.

باور غلط:زن ها زيادي احساساتي هستند.

واقعيت: زن ها با احساسات خود در تماس هستند.

بار ديگر يادآوري مي کنم که زن هايي نيز وجود دارند (مانند برخي از مردها)که فاقد تعادل احساسي و عاطفي اند و احساسات شان از کنترل خودشان خارج است.در اين جا منظور ما زن معمولي، طبيعي و سالم است که عميقاً احساس مي کند و احساساتش را نيز ابراز مي کند.اشتباهي که مردان مرتکب مي شوند آن است که زن هايي را که با احساساتشان در تماس هستند زياده از حد احساسي معرفي مي کنند.

منظور مردها از �زيادي احساساتي� چيست؟ به عقيده ي من مبدأ مختصات يا به عبارتي ملاک و معيار آن ها در اين رابطه مقدار احساساتي است که براي يک مرد مجاز و طبيعي محسوب مي شود.گويي که مردها واجد يک دماسنج نامرئي هستند که احساسات را اندازه مي گيرد.و درجه ي اندازه گيري اين دستگاه نيز نقطه ي مشخصي است که آن را نقطه ي �نرمال� يا طبيعي در نظر گرفته اند.مردها حق دارند غمگين باشند، اما نه خيلي.گريه کردن مسلماً بالاي اين نقطه قرار مي گيرد. مي توانند بترسند، اما نه خيلي زياد. وحشت کردن مسلماً به طور مطلق پذيرفته نيست.خشم براي مردان طبيعي محسوب مي شود.زيرا احساسي مردانه و در مواردي نيز جاهل مآبانه محسوب مي شود که براي بعضي از مردها خوشايند نيز هست و نقطه مقابل ضعيف بودن و ترسو بودن است.نياز داشتن و تنهايي از سويي ديگر آسيب پذيري محسوب مي شوند و بايد مراقب شان بود.البته در اينجا اندکي کلي گويي کرده و تعميم داده ام.اما احتمالاً متوجه منظورم شده ايد: مردها احساسات زن ها را براساس استانداردهاي خود مي سنجند مبني بر اينکه براي مردها چه چيزي طبيعي است و چه چيزي غيرطبيعي محسوب مي شود، لذا بر طبق اين استاندارها زن ها ظاهراً بيش از حد احساساتي ارزيابي مي شوند.

دليل ديگري نيز وجود دارد که چرا از چشم مردها ابراز احساسات و عواطف درزن ها نشانه اي از ضعف و بي ثباتي تلقي مي شود. از آن جا که زن ها احساسات و عواطف را از بقيه ي زندگي خود جدا نکرده اند، لذا اينگونه به نظر مي رسد که کنترل احساسات وعواطف خود را در دست ندارند. همانگونه که از فصل (1) نيز به ياد داريد، عشق واحساسات براي زن ها اولويت اول محسوب شده و به رغم مردها که تنها يک اتاق از دايره ي خودآگاهي آنان به عشق اختصاص داده شده است تمام اتاق هاي ذهن زن به عشق و احساسات نيز اختصاص يافته است.از ديد يک زن چنانچه چيزي در يک اتاق از خانه ي ذهن و دايره ي خودآگاهي او جاي نداشته باشد،در کل خانه نيز وجود ندارد.ما زن ها هميشه اول يک همسر، نامزد و معشوق هستيم، بعد يک مدير، دوست يا همکار. اين در حالي است که مردها مي توانند بسادگي از اتاق عشق خارج شوند و چنانچه با مشکلي مواجه شدند، کليدي در مغز خود را روشن کنند و به يکباره به يک حسابدار، دندانپزشک يا برنامه ريز کامپيوتر تبديل شوند. از آنجا که مغز مردها چنين پارتيشن بندي شده است لذا ساده تر مي توانند احساسات خود را بلوکه کنند. در حالي که براي زن ها به مراتب مشکل تر است که بتوانند عواطف را در خود خاموش کنند و به دنبال کار خود بروند گويي که اصلاً چيزي اتفاق نيافتاده است.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

تنها به اين دليل که زن ها به سهولت و سرعت مردها نمي توانند احساسات خود را خاموش کنند،لزوماً به اين معنا نيست که احساسات شان افراطي و زيادي است.

زن ها توجه، نزديکي و مؤانست زيادي با ديگران و دنياي پيرامون خود دارند. ما در مقايسه با مردها، چه به لحاظ فيزيکي و چه روحي، احساسي عاطفي و نيز روان، حساس تر هستيم. اما حساس بودن يک نقطه ضعف نيست، بلکه يک موهبت و هديه محسوب مي شود.

به عقيده ي من يکي از دلايل اينکه خالق هستي انسان ها را از دو جنس مختلف آفريده است آن است که اين دو مي توانند چيزهاي بسياري را به يکديگر بياموزند.زن ها مي توانند از مردها تمرکز بالاتر و قوي تر، حضور در دنيا از موضع قدرت و توانمندي و نيز بسياري چيزهاي ديگر را بياموزند.مردها نيز به نوبه ي خود مي توانند درس هاي گرانبهايي درباره ي احساسات و گرانقدر دانستن آنها بياموزند.

برخي از مشکلات ناشي از باور غلط (5)عبارتند از اين که:

*مردها از باور غلط (5) به عنوان بهانه اي براي ناديده گرفتن يا کم اهميت جلوه دادن احساسات زن ها استفاده مي کنند.

مريديت و شوهرش تام تصميم مي گيرند تا براي صرف شام يکديگر را در يکي از رستوران هاي محله شان ملاقات کنند.تام اخيراً سخت روي پروژه اي مشغول کار بوده و اين اواخر اصلاً وقت استراحت نداشته است. از اين رو پس از سفارش غذا، شروع به صحبت درباره ي وقايع آن روز مي کنند.

مريديت مي پرسد:�خب پروژه چطور پيش مي ره؟�

تام پاسخ مي دهد: �افتضاح، فکر نمي کنم بتونم اين همه استرس رو تحمل کنم.�

�به من بگو مشکل چيه. شايد بتونم به ات کمک کنم راه حلي پيدا کني.�

تام به مسخره پاسخ مي دهد:�جدي؟ باشه، حتماً.تو مي خواي مشکلاتم رو برام حل کني؟!�

�تام، من فقط مي خوام کمکت کنم.�

�لازم نکرده، تو مي خواي تو کارم دخالت کني.�

مريديت مي رنجد واشکهايش سرازير مي شوند:تام، مجبور نيستي اينطور بامن حرف بزني. واقعاً منو مي رنجوني.�

تام با صدايي بلند پاسخ مي دهد:�اُه، خداي من، خيلي احساساتي هستي. آدم اصلاً نمي تونه با تو حرف بزنه.�

در اينجا چه اتفاقي مي افتد؟ تام که به طور معمول مردي ملايم و مهربان است در اينجا با همسرش خيلي مؤدبانه و محترمانه صحبت نمي کند. شايد فشار زيادي را از ناحيه ي شغل خود تحمل مي کند وعصبي است، اما اين دليل نمي شود آن را روي همسرش خالي کند. خود او نيز اين موضوع را مي داند. لذا هنگامي که مريديت شروع مي کند به گريه کردن، خود تام نيز پشيمان شده بسيار ناراحت مي شود.اما از آنجا که مغرور است دوست ندارد به خود يا به همسرش اعتراف کند که اشتباه کرده و رفتارش با او بد بوده است. در عوض چه کار مي کند. موضوع را تحريف مي کند و مريديت را مقصر مي داند. آن هم به اين دليل که زياده از حد احساساتي و زودرنج است. به خود مي گويد:�اگر اينقدر آسيب پذير و

نازک نارنجي نبود، آنقدر از گفته هاي تام ناراحت نمي شد.�

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

مردها اغلب زن ها را متهم مي کنند که زياده از حد احساساتي هستند، به اين دليل که مسئوليت گفتار يا رفتار نامهربانانه و احياناً خشونت آميز خود را نپذيرند. اين الگوي رفتاري در مردها چنان رايج و مرسوم است که اغلب خوانندگان زن حتماً پيش خودشان مي گويند:�صدها بار اين اتفاق را تجربه کرده ام!�

مردان عزيز:چنانچه با خودتان صادق باشيد، اذعان خواهيد کرد که شما نيز براي اين گونه رفتارها با زن زندگي تان احساس گناه مي کنيد.بدين معنا که به ناگهان متوجه مي شويد چيزي گفته يا کاري کرده ايد که نامزد/همسر خود را رنجانده ايد و سپس به جاي آنکه عذرخواهي کنيد يا احساسات او را تيمار کنيد او را متهم مي کنيد که زياده از حد نازک نارنجي، احساساتي و يا زودرنج شده است.شما از اين باور غلط به عنوان بهانه اي براي ناديده گرفتن احساسات نامزد/همسرتان و نيز فرار از احساس گناه يا پشيماني خودتان استفاده مي کنيد.

*مردها از اين باور غلط به عنوان روشي براي لاپوشاني احساس ضعف خود استفاده مي کنند.

ليندا کنار شوهرش در بستر دراز کشيده است و ترس ها و نگراني هايش را در خصوص مادر پيرش با شوهرش در ميان مي گذارد. او از اين ناراحت است که ممکن است مجبور شوند مادرش را در خانه ي سالمندان بگذارند.در حالي که بازوي شوهرش هوارد را سفت گرفته است و اشک گونه هايش را خيس کرده است صحبت تلفني اي را که امروز صبح با مادرش داشته است بازگو مي کند:�مادرم به من التماس مي کرد که او را به خانه ي سالمندان نبريم. من برايش توضيح دادم که او به مراقبت تمام وقت نياز دارده و اين ممکن نيست، مگر آن که در جايي باشه که تحت نظارت دقيق و داراي تجهيزات وتسهيلات ويژه باشه. اما او اصلاً گوش نمي کردو مي گفت که خيلي ترسيده است... احساس گناه مي کنم.�

هوارد به درد دل هاي همسرش گوش مي کند و نمي داند به او چه بگويد. مي خواهد او را تسلي دهد، اما راه حلي براي مشکل او پيدا نمي کند. به او مي گويد� �ليندا بايد سعي کني به خودت مسلط باشي. نبايد اجازه بدي اينجوري از هم بپاشي.�

ليندا با هق هق مي گويد:�دست خودم نيست. خيلي ناراحت کننده است که مادر تا اين حد غمگين باشه.�

هوارد مي گويد:�وضع را از آنچه هست، بدتر نکن خيلي داري احساساتي مي شي.�

�احساساتي؟ چطور مي توني اينقدر سرد و سنگدل بشي. من دارم از خانه ي سالمندان صحبت مي کنم. جايي که مادرم بايد تا آخر عمرش اونجا تنها بمونه تا زماني که بميره.�

اين را مي گويد و از بستر بيرون مي آيد و به دستشويي مي رود تا آنجا به تنهايي گريه کند.

در اين داستان چه اتفاقي افتاده است؟ هوارد در ارائه راه حل براي حل مشکل همسرش احساس عجز و درماندگي مي کند. نمي داند به او چه بگويد. در حالي که آن جا نشسته است و به گريه کردن همسرش گوش مي کند. احساس مي کند کاري از دستش برنمي آيد. سرخورده و ناتوان، سعي مي کند کاري کند تا ليندا احساساتش را خاموش کند و دست آخر هم او را متهم مي کند که زيادي احساساتي شده است و واکنش او افراطي است تا از رويارويي با احساس درماندگي و ناتواني خودش سرباز بزند.

اجتماع به مردها چنين آموزش مي دهد که ارزش آن ها در گرو توانايي ها، دستيابي ها و موفقيت هاي شان است.اين شرطي شدن مردها را راه حل مدار بار مي آورد. آن ها دوست دارند مشکلات را حل و خرابي ها را درست کنند. اما در قلمرو دنياي احساسات اين کار همواره امکان پذير نيست.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هنگامي که مردها با احساسات بد کسي که دوستش دارند رو به رو مي شوند و کاري از دست شان برنمي آيد تا براي خوشحالي او انجام دهند احساس ناتواني و شکست مي کنند.سپس براي پوشاندن اين احساس شکست، زن ها را به اين اتهام که زيادي احساساتي هستند سرزنش مي کنند. همان احساساتي که به آن ها احساس ضعف و ناتواني داده است.

هر بار که اين الگو را براي مردان توضيح مي دهم، براستي متعجب مي شوند و احساس خلاصي و راحتي مي کنند.زيرا خودشان نيز براستي نمي فهمند که چرا تا به اين حد نسبت به ناراحتي يا ترس نامزد/همسرشان از خود واکنش نشان مي دهند، ساکت مي شوند، مأيوس و سرخورده مي گردند، تحريک پذير، ناراحت يا حتي عصباني مي شوند.يکبار مردي براي من اعتراف کرد: �هر بار که همسرم حالت عاطفي مي گيرد و آسيب پذير مي شود، ناراحت و ناراحت تر مي شوم.خودم نيز از اين عکس العمل خود احساس بسيار بدي دارم. اما دست خودم نيست. حق با شماست. اين به آن دليل است که او را دوست دارم و نمي خواهم ناراحتي اش را ببينم و در عين حال کاري از دستم برنمي آيد تا برايش انجام دهم.

واقعيت مربوط به باور غلط (5)

بيشتر زن ها زيادي احساساتي نيستند.بلکه فقط احساساتي هستند!مردها هم همينطور.اما نمي توانند به راحتي احساسات خود را نشان دهند يا ابراز کنند.حقيقت آن است که شما مردها به همين دليل ما زن ها را بسيار دوست داريد. همين حساس بودن، احساساتي بودن و توانايي حس کردن ما دليل آن است.زيرا همين احساساتي بودن ماست که به ما امکان مي دهد شما را بپرستيم و احساساتي چنين خوب را در شما توليد کنيم!

باور غلط (6) زن هاي قوي نيازي به توجه و مراقبت ندارند.

�زن هايي که خيلي قوي و مستقل و موفق هستند نيازي به مردها ندارند و بهتر است که تنها زندگي کنند.�

�او خيلي قوي است.از پس هر چيز برمي آيد.�

�زن هاي مستقل نيازي به شوهر ندارند.�

به تازگي در يک اردوي مراقبه و تمرکز ذهني،زني از آشنايان خود را ديدم که به طورغيررسمي چندين بار با هم ملاقات کرده بوديم.جوليان وکيلي موفق و زني چشمگير بود.او اعتماد به نفس و جذبه ي زيادي داشت، به طور مرتب هر چند وقت يک بار در برابر شنوندگان زيادي سخنراني مي کرد.از من پرسيد که در حال حاضر مشغول چه کاري هستم و من گفتم مشغول نوشتن اين مقاله هستم.ناگهان چشمانش برق زدند و با هيجان بازويم را گرفت و گفت:�نکته ي مهمي است که بايد در اين کتاب حتماً به مردها بگويي. تنها به اين دليل که زني در کار و شغل خود موفق است به اين معنا نيست که به شوهر، محبت، توجه و مراقبت نيازي ندارد.هر چند که اينطور نيز به نظر نرسد.�

از اوتشکر کردم وهنگامي که مي خواستم از او خداحافظ کنم، صدا زد:�باربارا!!يه چيز ديگه. هر وقت که کتاب چاپ شد به من زنگ بزن و خبر بده. مي خوام يک نسخه ي آن را به شوهرم بدهم. او فکر مي کند من(سوپر زن) هستم!؟�

درحين تحقيقات براي نوشتن اين کتاب بارها و بارها از زنان زيادي جملاتي شنيده ام که به تصوير کشنده ي باور غلط (6) مي باشند:

نامزدم نمي فهمد که به رغم اين که زن قوي و مستقلي هستم همچنان به آسايش خاطر و مهرباني نياز دارم. بسياري از اوقات قوي و شجاع ظاهر مي شوم،به طوري که او فکر مي کند از عهده ي هر چيز برمي آيم.اما در واقع اينطور نيست و گاهي اوقات نيز به کمي همدردي، همدلي و مراقبت احتياج دارم.�

�هر بار که شوهرم مي گويد:"تو خيلي قوي هستي.مطمئنم از عهده اش برمي آيي." احساس مي کنم که مي خواهد نيازهايم را ناديده بگيرد. ممکن است قوي باشم، اما هنوز دوست دارم که مردي از من محافظت کند.�

�تنها به اين دليل که قوي و توانا هستم به اين معنا نيست که دوست ندارم گاهي اوقات نيز کسي مثل بچه ها از من محافظت و مراقبت کند. هنگامي که مردي تلاش مي کند از من مواظبت کند، احساس محبوب بودن و زنانگي مي کنم.�

�گر چه به لحاظ مادي و اقتصادي مستقل هستم و شغلم را جدي مي گيرم، اما اين به آن معنا نيست که ظريف و مهربان نيستم و هيچ گونه نيازي هم به کسي يا چيزي ندارم.زيرا بسيار ظريف هستم و نيازهاي زيادي هم دارم وقتي به خانه مي رسم و مي خواهم با شوهرم باشم، دوست ندارم آن زن جدي و خشني باشم که از ساعت نه تا پنج بعد از ظهر بودم. دوست دارم اين وقت ها مواضعم را ترک کنم، همه چيز را رها کنم و کسي باشد که مرا دوست بدارد و به من آسايش خاطر و آرامش خيال بدهد.�

به تجربه دريافته ام که مردها به اشتباه چنين فکر مي کنند که دو نوع زن در دنيا وجود دارد.نوع اول که آسيب پذير، ظريف و لطيف و وابسته هستند و بايد از آنها مراقبت و مواظبت شود و يک نوع ديگر که قوي، توانمند و قابل است، بنابراين نياز به مراقبت و مواظبت ندارند.لذا هرگاه مردي نامزد/همسري دارد که به عنوان مثال شغلي آبرومند و با نفوذ دارد يا پويا و منظم و مستقل است، بيشتر توانايي ها و اعتماد به نفس او را به اشتباه به حساب اين مي گذارند که نياز ندارد کسي از او مواظبت و مراقبت کند و اين که نيازي نيست نگران او باشند.

باور غلط:زن هاي قوي و مستقل نياز به توجه و مراقبت ندارند.

واقعيت:تنها به اين دليل که زن ها قوي و مستقل هستند، لزوماً به اين معنا نيست که نياز به حمايت و مراقبت ندارند.

اشتباهي که مردان مرتکب مي شوند اين است که قدرت و توانايي را با خودکفايي اشتباه مي گيرند. صرف اينکه زني قوي و با اعتماد به نفس است به اين معنا نيست که هيچ گونه نيازي ندارد.و اصلاً نيز به اين معنا نيست که به شخص توانمند و نيرومند ديگري نياز ندارد.به اين معنا نيز

نيست که ما زن ها قوي و مستقل هرگز خسته، ترسيده، وحشت زده و بي رمق نمي شويم.در واقع بخشي از مشکل نيز همين است که ما زن ها در انجام مجموعه اي از وظايف و کارهاي مختلف بسيار توانمند و قوي نيز ظاهر مي شويم. مردها اين قابليت و توانايي را در ما مي بينند و تحسين مي کنند و سپس چنين نتيجه گيري مي کنند که به کمک آن ها نيازي نداريم.اما در واقع چنين نيست.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

صرف اينکه زن ها در يک يا چند مورد احساس توانايي و لياقت مي کنند و به کمکي احتياج ندارند به اين معنا نيست که هيچ گاه به کمک کسي احتياج پيدا نمي کنند.

يکي از دوستانم داستاني برايم تعريف کرد که به خوبي مطلب فوق را به تصوير مي کشد.او و نامزدش به تازگي با يکديگر ازدواج کرده بودند. آنها در يک آپارتمان در طبقه ي سوم زندگي مي کردند و دوست من هربار که به خريد مي رفت بايد همه چيز را تا سه طبقه با خود بالا مي برد.اين دوستم از قضا ورزشکار بود و برايش مسئله اي نبود چندين بار پله ها را بالا و پايين برود. اما چندان نيز به اين کار علاقه مند نبود.

يک روز پس از يک خريد حسابي و درحالي که دست هايش مملو از پاکت هاي پر و سنگين است،وارد خانه مي شود و همسرش را در حالي مي بيند که بر روي کاناپه لم داده است و مشغول تماشاي تلويزيون است.

نفس نفس زنان مي گويد:�سلام عزيزم، مي توني کمک کن بقيه ي خريدها را بالا بياريم؟�

همسرش با لبخندي به او نگاه مي کند و مي گويد:�مي دونم چقدر قوي هستي.چند ماهه که هميشه خودت تنهايي همه ي چيزها رو بالا مي آري. فقط الآن داري تنبلي مي کني!�

�جدي مي گم.به کمکت احتياج دارم. صندوق عقب هنوز پر از خرت و پرته.�

تام در حالي که حتي چشمهايش را نيز از تلويزيون برنگرفته است و در حالي که نشان مي دهد مزاحمتي ايجاد شده است مي گويد:�چت شده.هميشه خودت همه چيزها رو مي آوردي بالا.�

دوستم بسيار عصباني مي شود و مي گويد:�صرف اينکه مي تونم همه چيز را خودم بار کنم به اين معنا نيست که هميشه بايد خودم به تنهايي اين کار رو بکنم و تو از انجام اين کار معاف هستي.�در اينجا تام هرگز خودخواه ياحتي بي ملاحظه نيز نبود، بلکه تنها به باور غلط (6) مبتلا بود.

از آنجا که خود من نيز همواره زني مستقل، قوي و موفق بوده ام، همواره از اين باور غلط نيز در زندگي خودم رنج برده ام.در روابط قبلي ام همواره مردها فرض را بر اين مي گذاشتند که چون از عهده ي کارهاي بسياري به خوبي برمي آمدم، پس به کمک آن ها احتياجي نداشتم.به ياد دارم که يک روز از اين بابت در برابر نامزدم به زانو درآمدم و در حالي که گريه مي کردم، فهرستي از تمام نگراني هايم را به او ارائه دادم. در حالي که واقعاً برايش سؤال شده بود، به من مي خنديد و گفت:�باربارا، چطور مي توني از من انتظار داشته باشي حرف هاتو باور کنم.تو زن موفق سال هستي و از عهده ي هر کاري به تنهايي برمي آيي.�

در حالي که هنوز گريه مي کردم به او گفتم:�اما الآن خيلي احساس آسيب پذيري و ضعيف بودن مي کنم و به کمک و حمايت تو احتياج دارم.�

�دست بردار، تو مشکلات بزرگ تر از اين رو خودت به تنهاي حل کرده اي. اين ها که ديگه چيزي نيستند.نذار تو رو از پا در بيارن!�

در مقابل رفتار او چه احساسي داشتم؟ همان احساسي که همه ي زن ها در اين مواقع دارند.اين که بايد تاوان قوي بودن و مستقل بودن خودمان را بدهيم. اين که حق نداريم تقاضاي کمک و حمايت کنيم آن هم تنها به اين دليل که بسياري از اوقات به کمکي احتياج ندارم و تنها در شرايط بسيار بسيار دشوار يا هنگامي که ديگر داريم ديوانه مي شويم حق تقاضاي کمک و ياري داريم!

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

مردان عزيز:گاهي اوقات ما زن ها دوست داريم شما به ما کمک کنيد، حتي اگر خودمان نيز به تنهايي قادر به انجام آن باشيم. در اين گونه مواقع، دوست داريم قدرت، توان، حمايت و مراقبت شما را حس کنيم، دوست داريم گاهي اوقات از ما بپرسيد:�چهکاري از دست من ساخته است؟� اين موجب مي شود احساس امنيت و ارزشمند بودن کنيم. گاهي اوقات نيز دوست داريم شما خودتان تشخيص دهيد که به کمک تان احتياج داريم حتي پيش از آن که از شما کمک خواسته باشيم. گاهي اوقات دوست داريم منتظر تقاضاي کمک از جانب ما نشويد.

يکبار زني مي گفت:

�لطفاً به مردها بگوييد ما زن ها گاهي اوقات به کمک شان احتياج داريم و گاهي اوقات نيز نداريم. چنانچه نمي دانيد، از ما بپرسيد هرگز فرض را بر اين نگذاريد که چون هفته پيش حالمان خوب بود و مثلاً به کمک شما احتياج نداشتيم، اين هفته نيز به کمک احتياج نخواهيم داشت.�

برخي از مشکلات ناشي از باور غلط (6)اينها هستند:

*مردها از باور غلط (6)به عنوان بهانه اي براي سرباز زدن از مسئوليت، حمايت احساسي و عاطفي از ما استفاده مي کنند.

هنگامي که الي باگري که يک چشم پزشک بود آشنا شد، گري آخرين مراحل طلاق از همسر اولش را مي گذراند.گري بسيار تحت تأثير الي قرار گرفته بود که درحرفه ي شخصي خود بسيار موفق بود.او دکوراتور داخلي خانه بود و شش کارمند خود را به خوبي اداره مي کرد.اين دو براي مشاوره به نزد من آمدند. همين که نشستند، گري اعتراف کرد که:�با همسر قبلي ام کلر سر هيچ چيز اتفاق نظر نداشتيم.او مدام شغل هاي عجيب و غريب داشت و يک روز اين جا و يک روز آن جا کار مي کرد.لوازم آرايش مي فروخت و هميشه هم خيلي شکننده، ضعيف و آسيب پذير به نظر مي رسيد.هنگامي که با هم زندگي مي کرديم،براي کوچکترين تصميم ها به من زنگ مي زد "به لوله کش کي بگم بياد؟ با جعبه ي دستگاه ماکروويوي که تازه خريديم چه کار کنم؟ براي شام پاستا درست کنم يا غذاي چيني؟"

انگاراصلاً نمي تواند بدون من تصميمي بگيرد.�

از او پرسيدم:�هنگامي که با الي آشنا شدي چه احساسي داشتي؟�

�احساس خلاصي مي کردم. احساس مي کرم سرانجام با يک آدم بزرگ ازدواج کرده ام.کسي که مدام مجبور نباشم مثل يه بچه نگرانش باشم و مدام از او مواظبت کنم.�

الي حرف او را بريد و گفت:�دقيقاً همين طور است. او هيچ وقت نگران من نيست وهميشه فکر مي کند که براي هيچ چيز به او احتياجي ندارم. حتي هنگامي که از او کمک مي خواهم.�

گري پاسخ داد:�عزيزم. دست بردار. تو قوي ترين و مستقل ترين زني هستي که تا به حال ديده ام.چيزي نيست که تو نتوني خودت به تنهايي انجام بدي. من اين چيز رو در تو ديدم.�

�بله، من زن قوي و مستقلي هستم، اما اين به آن معنا نيست که گاهي اوقات به حمايت و محافظت تو احتياجي ندارم.�

�اما من مطمئنم که تو بدون من هم هيچ مشکلي نداري.پس چرا بايد نگران تو باشم؟�

الي در حالي که اشک از چشمانش سرازير شده بود گفت:�چون که من زن تو هستم.چون که نمي خوام مدام با کلر مقايسه بشم و بشنوم که چون خيلي قوي تر از او هستم به ميزان او استحقاق توجه و حمايت را ندارم. گويي مجبورم خيلي از هم پاشيده باشم تا کسي به من کمک کنه.�

اين الگو را بارها و بارها در روابط مختلف شاهد بودم.مردي که نقش ناجي و حمايتگر را در روابط قبلي خود بازي مي کرد زني قوي، مستقل و توانمند را ملاقات مي کند که ظاهراً به کمک و حمايت هيچ کس متکي نيست. سپس مثل گري از اين که ديگر مجبور نيست بيست و چهار ساعت مراقب همسرش باشد، احساس خلاصي و راحتي مي کند و از نيازهاي او غافل مي ماند و فرض را بر اين مي گذارد که چون او قوي است بنابراين از شوهرش انتظار ندارد که در رابطه با هيچ چيز از او مراقبت کند.

گاهي اوقات، مردي که خشم و انزجار زيادي را از اين ناحيه از نامزد/همسر قبلي خود دارد و همواره بيشتر نقش پدر در رابطه قبلي خود بازي مي کرده تا شوهر يا معشوق، از اين نيز فراتر رفته با ظاهر شدن کوچکترين نياز آسيب پذيري در نامزد/همسر جديدش، خشم خود را روي سر او خالي مي کند و به طرزي منفي به او پاسخ مي دهد.گويي به طرزي ناخودآگاه احساس امنيت مي کند که چنانچه تمامي اين احساسات بر هم انباشته را به يک باره تخليه کند، آنگونه که نامزد/همسر قبلي اش را مي رنجانده يا ناراحت مي کرده به نامزد/همسر جديدش آسيب نخواهد رساند.شايد حق با او باشد و آسيب جدي به او نزد، اما مطمئناً او را خواهد رنجاند.

به ياد دارم زني در يکي از مصاحبه هايم گفت:

�شوهرم سال ها وقت صرف رسيدگي به کوچکترين نيازهاي همسر اولش کرده بود، ولي حالا که کوچکترن کمک يا حمايتي از او مي خواهم يا هنگامي به او مي گويم احساس ناامني دارم، از کوره در مي رود.منصفانه نيست. چطور مي توانست از زن قبلي خود آن مقدار حمايت کند، اما من حق ندارم حتي گاهي اوقات نيز خواسته ها يا توقعاتي داشته باشم!؟�

واقعيت مربوط به باور غلط (6)

هزگز اجازه ندهيد زن هاي قوي و مستقل شمارا گمراه کنند. به ياد داشته باشيد که ما زن ها هنوز هم زن هستيم. هر قدر هم کهقوي يا مستقل باشيم، همچنان نياز دارم احساس کنيم که به طرق مختلف از ما مراقبت مي شود. هنگامي که به ما توجه مي کنيدو آماده ايد از ما حمايت کنيد، به ما اطمينان دهيد و تکيه گاه ما باشيد.هرقدر که قوي باشيم از خوشحالي در خود آب مي شويم. اين راز را همواره به ياد داشته باشيد:زن هايي بيشتر نياز به توجه، حمايت و مراقبت دارند که از ديگران بيشتر حمايت و مراقبت مي کنند.

باور غلط (7) زن ها آزادي مرد را مختل مي کنند

�همين که ازدواج کني پاهايت در غل و زنجير مي روند.�

�زن ها دوست دارند چنان مرد را کنترل کنند که هر گونه تفکر مستقلي را از او سلب کنند.�

�همين که به زني تعهد دادي، ديگر زنداني او خواهيد بود.تا بوده همين بوده!�

اين باور غلط يکي از بدنام ترين و انگشت نماترين اتهاماتي است که بر زن ها وارد مي آورند.هماني که هر بار مردهاي زن دار با هم هستند از آن گله و شکايت مي کنند، هماني که موجب مي شود بسياري از مردها تن به ازدواج ندهند و سرانجام هماني که موجب مي شود بسياري از مردهاي متأهل از تن دادن به خواسته هاي همسرشان سر باز بزنند:اين که زن ها مي خواهند مردها را برده خود کنند، اين باور غلط چنين بيان مي کند که زن ها به تدريج و آرام آرام تمامي آزادي مرد را از او سلب مي کنند تا سرانجام مرد به پايشان بيافتد و نوکر زرخريد او شود.طبيعي است که مردها بخواهند به هر قيمت از اين سرنوشت شوم رهايي يابند.اما چطور؟ با گوش ندادن به خواسته هاي زن و تسليم نشدن در مقابل توقعات او.

اين باور غلط را غالباً در بيشتر گفته ها و اشارات مردها به يکديگر در توصيف روابط شان با زن ها مي شنويد:

�مثل اينکه رفيق، حسابي تو رو مي رقصونه.نه؟!�

�برادر!دخلت در اومده! مثل اينکه حسابي سرت سوار شده!�

�نمي تونه با ما بياييد مگر اينکه از رئيسش اجازه بگيره.البته منظورم زنشه! غلط مي گم؟!�

تمامي اين گفته ها همگي حاوي يک پيام هستند:�چنانچه حواست را جمع نکني، نوکر حلقه به گوش او مي شوي، تمامي آزادي ات را از دست مي دهي و ضعيف و تو سري خور مي شي.�

چرت مردها فکر مي کنند زن ها مي خواهند قدرت و آزادي آن ها را سلب کنند؟ ما از مردها مي خواهيم که وقت بيشتري را با ما بگذرانند. ما از آنها مي خواهيم به احساسات مان گوش کنند. مي خواهيم به ما بگويند که به ما احتياج دارند. مي خواهيم برنامه ريزي هايشان را با ما در ميان بگذارند. مي خواهيم به ما نشان دهند که دوست مان دارند.مي خواهيم ما را در تصميم گيري هاي مهم خود دخالت دهند.مي خواهيم حمايت و نظرات ما را هم بپذيرند.مي خواهيم نزديک به ما باشند و ارتباط خود را با ما حفظ کنند.

خب، همگي اين خواسته ها به چه معنا هستند؟

آيا اين ها تاکتيک هايي هستند از سوي زن ها براي کنترل و بازي دادن مردهايي که دوست شان داريم؟ آيا اين ها روش ها موذيانه اي هستند براي گرفتن مردانگي شان از آن ها؟ آيا اين ها روش هايي پليد هستند براي به بردگي کشاندن آن ها؟ نه!هرگز!اين روش ها صرفاً روش هايي هستند براي درخواست کمک از مردها براي خلق روابطي متعهدانه و صميمانه.

باور غلط:زن ها آزادي مردها را مختل مي کنند.

واقعيت:زن ها دوست دارند روابطي متعهدانه و صميمانه ايجاد کنند.

مشکل اينجاست:مردها بيشتر به اشتباه درخواست هاي طبيعي و به عقيده ي من منطقي زن ها را مبني بر شرکت در رابطه با تلاش زن براي سلب آزادي مرد اشتباه مي گيرند. آنها چنين احساس مي کنند که چنانچه تسليم خواسته هاي او بشوند و مثلاً موافقت کنند هنگامي که به مقصد رسيد به آنها زنگ بزند يا در باره ي موضوعي که مطرح کرده است با او به صحبت بنشينند يا نظر او را هم به حساب بياورند و توصيه هايش را به کار ببندند، آزادي خود را از دست خواهند داد. اين ترس از باختن آزادي، واز دست دادن آن و واکنش پذيري و تحريک پذيري پيامد آن، ديناميسمي خصمانه و ناسالم را در رابطه به وجود مي آورد.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هنگامي که مرد مي خواهد به خود اثبات کند که آزاد است هر گونه مراوده و تبادل ميان او و نامزد/همسرش به نبرد قدرتي تبديل مي شود که مرد مي خواهد از آن برنده بيرون بيايد.

صبح روز جمعه است و پتي و شوهرش مت در بستر هستند.پتي از مت مي پرسد:�عزيزم، امروز مي خواهي چه کار کني؟�

مت پاسخ مي دهد: �نمي دونم بذار ببينيم چي پيش مي ياد.�

�اما، ساعت ده شده و ما قبلاً توافق کرده بوديم که براي حمام رنگ بخريم و سري هم به مغازه ي الکترونيک بزنيم تا دستگاه فاکس جديد بخريم.�

مت با حالتي طعنه آميز مي گويد: �خوم مي دونم. چه خوابي برام ديدي. اولش چند تا کار کوچيک بعد هم منو با خودت به هزار تا مغازه مي کشوني و تا چشم بر هم بذارم تمام روزم رو خراب کرده اي.�

پتي با ناراحتي مي گويد: �خداي من! من فقط خواستم چند تا کار را با هم انجام بديم.و تو طوري حرف مي زني که انگام مرتکب قتل شده ام!�

�خب، احساسم دقيقاً همين است.اين که گروگان تو شده ام و جايي گير افتاده ام که انتخاب خودم نبوده.�

مکالمه پايان مي پذيرد و پتي مأيوس و سردرگم مي شود.نمي تواند بفهمد که چرا براي شوهرش اينقدر مشکل است که با انجام چندکار کوچک موافقت کند و چرا تا اين حد در مقابل چند درخواست کوچک او از خود مقاومت نشان مي دهد.مت چه احساسي دارد؟ احساس مي کند که پيروز شده و تسليم خواسته هاي پتي نشده است. در واقع خود او نيز مي خواست که حتماً رنگ و دستگاه فاکس را همان روز خريداري کند، اما بخشي از وجود او نمي توانست به همسرش �بله� بگويد زيرا احساس کرد که اگر با او موافقت کند، حتماً آزادي خود را از دست داده است.

اين نمونه ي مطلوبي است از نبرد قدرتي که باور غلط (7) به وجود مي آورد.براي مرداني که چنين باوري دارند حتي پيش پا افتاده ترين و عادي ترين مراوده ها، تهديد بر آزادي او تلقي مي شود، نه همکاري و تشريک مساعي زني که دوستش دارد.هنگامي که همسرش سؤالي از او مي پرسد، احساس مي کند که چنانچه سريعاً پاسخ دهد آزادي اش را از دست خواهد داد و چنانچه به آن عمل کن برده ي او خواهد شد.هنگامي که همسرش برنامه ريزي مي کند، احساس مي کند چنانچه برنامه هاي را عمل کند، نوکر او شده است.

ما زن ها بايد لحظه اي بينديشيم تا پاسخ سؤالي را که ذهن همگي ما را به خود مشغول ساخته است بيابيم:�منظور مردها از اين آزادي که مدام درباره ي آن حرف مي زنند هنگامي که مي گويند ما آزادي مان را مي خواهيم، واقعاً چيست؟ آزادي در چه و در کجا؟ آزادي در انجام چه چيزي؟�

سال ها، چه در روابط شخصي خود و چه در حرفه ي شخصي خود، به پاسخ اين سؤال انديشيده ام و بايد اعتراف کنم که همچنان از تعريفي که مردها براي آزادي در روابط خود ارائه مي دهند، حيردت زده هستم.

مردان عزير:از بررسي هايي که به عمل آورده ام به اين نتيجه رسيده ام که منظورتان از آزادي اين است که:

*مجبور نباشيد به نامزد/همسرتان پاسخ دهيد.

*مجبور نباشيد افکار، کارها يا رفتارهايتان را براي او توضيح دهيد.

*مجبور نباشيد کاري کنيد يا جايي باشيد که دوست نداريد.

*مجبور نباشيد با نامزد/همسرتان هنگامي ـ که حوصله اش را نداريدـ صحبت کنيد.

*مجبور نباشيد برنامه ريزي کنيد يا تعهد بدهيد.

*مجبور نباشيد به رغم ميل واقعي تان به خواسته ها و نيازهاي نامزد/همسرتان رسيدگي کنيد و آن ها را برآورده سازيد.

*مجبور نباشيد با مسائل مربوط به نامزد/همسرتان سروکله بزنيد.و سرانجام اينکه:

*مجبور نباشيد اينقدر به نامزد/همسرتان توضيح بدهيد که چرا مي خواهيد آزاد باشيد.

بايد اعتراف کنم هربار که ليست بالا را مي خوانم دلم مي خواهد به مردها بگويم:�تمامي آزادي هاي بالا را مي خواهيد؟ باشه، پس برويد و براي خودتان تنها باشيد!اين طوري مي توانيد تمامي آزادي هايي را که مي خواهيد بدست آوريد.�

بسيار خب، کمي زياده روي بود؟ اما آيا ليست بالا وصف الحال مجردها نيست؟ هنگامي که با کسي رابطه نداريد، مجبور نيستيد به کسي يا چيزي پاسخ بدهيد،کاري را انجام دهيد که دوست نداريد،برنامه ريزي کنيد، يا به نيازهاي کسي رسيدگي کنيد،اماهنگامي که عاشق مي شويد برخي از اين آزادي ها را در مقابل شادي و سرور سهيم شدن زندگي تان با شخصي ديگر �داد و ستد�مي کنيد.اين بهايي است که براي موهبت عشق مي پردازيد.

اين همان چيزي است که زن ها را در رابطه با مردها گيج مي کند:شما مي خواهيد با ما باشيد و ما را دوست داشته باشيد و مي خواهيد که ما زن ها نيز شما را دوست بداريم، اما از طرفي اصلاً نيز دوست نداريد و حاضر نيستيد که هيچ يک از آزادي هاي خود را از دست بدهيد.پاسخ من در اين جا اين است که آزادي اي که مردها با حرارت تمام از آن صحبت مي کنند و از باختن و از دست دادن آن تا اين حد نيز مي ترسند، در واقع يک توهم است. در واقع آن ها اين آزادي ها را هيچ وقت از همان اول هم نداشته اند.

تنها عده ي بسيار معدودي از ماـ مگر اين که در يک جزيره ي متروک و دور افتاده زندگي کنيم ـ به معناي فوق آزاد هستيم تا نگران هيچ چيز يا هيچ کس نباشيم.براي نمونه هر بار که رانندگي مي کنيد، برخي از آزادي هاي خود را از دست مي دهيد به اين معنا که مجبوريد قوانين راهنمايي و رانندگي را رعايت کنيد و به تابلوها و علايم راهنمايي و...احترام بگذاريد. مگر اينکه بخواهيد دستگير يا جريمه شويد.هر بار که بر سر کار مي رويد، برخي ديگر از آزادي هاي خود را از دست مي دهيد.زيرا مجبور هستيد کاري را که ديگران از شما مي خواهند و احياناً دوست هم نداريد، انجام دهيد. لباسي را بپوشيد، که جزء مقررات آنجاست، ديگران را خوشحال يا راضي کنيدـ حال چه مشتري ها، همکاران و چه کارفرمايتان راـ هر بار که تلويزيون را روشن مي کنيد برخي ديگر از آزادي هاي تان را ازدست مي دهيد.زيرا حواس شما توسط تصاويري بمباران مي شوند که شخص ديگري آن ها را ايجاد کرده است.حتي با اينکه اين شماييد که کانال ها را مي چرخانيد اما موقتاً نيز تصاويري را مي بينيد يا صداهايي را مي شنويد که ناخواسته اند.

دست به طرزمشابهي به مجرد اينکه به رابطه اي وارد مي شويد، مقاديري نيز از آزادي هاي شخصي خود را از دست مي دهيد. چرا که از حالا به بعد شخصي که با او رابطه برقرار کرده ايد به آنچه مي گوييد يا مي کنيد از خود واکنش نشان خواهد داد،از شما توقعاتي خواهد داشت، خواسته ها و نيازهايي خواهد داشت، مسائل و مشکلات خود را روي شما خواهد انداخت و شما را با خلق و خوها و احساسات، انرژي ها، شخصيت و اميال و خواسته هايش تحت تأثير قرار خواهد داد.رابطه نيز اساساً چيزي جز اين نيست.

در رابطه شما به خود اجازه مي دهيد که از ديگران تأثير بپذيريد.

آزادي واقعي به اين معنا نيست که چه کارهايي مي توانيد بکنيد و چه کارهايي نمي توانيد بکنيد.بلکه به معناي آزادي در عشق ورزيدن آن هم بدون ترس و دريافت کردن بدون مقاومت و دادن و بخشيدن بي دريغ مي باشد .

يکي از عواقب ناشي از باور غلط (7)بدين قرار است:

*مردها از اين باور غلط به عنوان بهانه اي براي تعهد ندادن استفاده مي کنند.

�البته که دوست دارم براي خودم يه دوست ثابت داشته باشم و فقط با يکي باشم.اما از اون مردها نيستم که آزادي خودم رو فدا کنم.مي فهميم چي مي گم؟�

�وقتي فهميدم که سو دوست داره شوهر کنه، سريع با او به هم زدم. داشت سعي مي کرد منو گير بندازه.منم خب مردي ام که به آزادي زيادي احتياج دارم.�

به رغم آنچه اين مردها ادعا مي کنند اين آزادي شان نيست که از باختن و از دست دادنش مي ترسند،بلکه تعهد دادن و پاي بند ماندن است.تعهد و پاي بندي به عشق انساني ديگر ترسناک است.زيرا شما احتمال آسيب پذيري، ترک شدگي، مورد پذيرش قرار نگرفتن و از دست دادن و فقدان را به جان مي خريد.براي برخي از مردها اين ترس چنان قوي است که آن ها را وادار مي کند تا از نزديک شدن به زن ها يا تعهد دادن به آن ها به هر قيمت سرباز بزنند. البته آن ها هرگز به شما نخواهند گفت که:�من از تعهدات مي ترسم، از اين رو نمي تونم به تو دل ببندم.� يا:�نامزد قبلي ام به من خيانت کرد، لذا از اين که دوباره عاشق شوم يا به عشق کسي اعتماد کنم مي ترسم.� اين جملات نشانه ضعف اند و خيلي �مردانه� نيستند!در عوض اين گونه مردها باور غلط (7)را بهانه مي کنند که: �دوست دارم با زني باشم، اما به شرط اين که سعي نکند آزادي هايم را از من سلب کند.� در واقع دليل اين که برخي مردها پاي بند هيچ رابطه اي نمي شوند، اين است که هر زني که مي بينند به نظرشان خيلي پرتوقع يا کنترل کننده يا سلطه جو مي آيد.

مشکل مردي که ادعا مي کند زن ها مي خواهند آزادي او را سلب کنند اين است که حتي به کوچک ترين و جزئي ترين تلاش هاي زن بيچاره مبني بر نزديکي و صميميت بيشتر از خود واکنش فوق العاده اي نشان مي دهند و عشقي را از دست مي دهند که مي توانست قلب شکسته و درمندشان را التيام بخشد، همان دردي که روز اول موجب شد ديگر به عشق کسي اعتماد نکنند.

واقعيت مربوط به باور غلط (7)

زن ها هرگز سعي ندارند چيزي را از شما سلب کنند.برعکس آن ها مي خواهد عشق، فداکاري، از خودگذشتگي، تعهد، پاي بندي و وفاداري خودشان به به شما هديه کنند.تمامي تلاش هاي ما زن ها براي با شما بودن، صميمي بودن، حل و فصل مسائل و مشکلات، براي مختل کردن آزادي شما نيست، بلکه تلاشي است براي ايجاد بهترين و صميمي ترين رابطه ممکن.

هفت �مانترا� براي غلبه بر هفت باور غلط

در متافيزيک اصل و قاعده اي وجود دارد که مي گويد براي کنترل ذهني و ايجاد واقعيت مطلوب، بايد افکار منفي خود را با افکار مثبت جايگزين کرد. به عنوان مثال به جاي اينکه بگوييد:�من نمي توانم موفق شوم.� بگوييد: �من تمامي امکانات و شرايطي را که براي رسيدن به

موفقيت لازم است.�به اين فکر افتادم که اين مقاله را با توصيه هاي مثبتي براي جايگزين کردن باورهاي غلط ذکر شده به پايان برسانم.

اين توصيه ها را �مانترا� مي نامم. واژه �مانترا� واژه اي از زبان سانسکريت بوده به معناي واژه يا عبارتي است که روح کسي را که آن را تکرار کند بالا مي برد و ارتقا مي بخشد.بسيار مفيد خواهد بود چنانچه هر بار که اين باورهاي غلط در ذهن مان جاري مي شوند، مانتراهاي زير را در ذهن خود تکرار و مرور کنيم.براي نمونه هر بار که پيش خودتان فکر مي کنيد:�همسرم خيلي کنترل کننده و سلطه جو است.� به طرزي خودآگاه تصميم بگيريد که �مانترا�ي ضد آن را در ذهن خود تکرار کنيد:�همسرم تلاش مي کند در زندگي من شرکت داشته باشد و بتواند نقش مثبتي را ايفا کند.�آيا اين طور بهتر نيست؟ چنانچه چنين فکر کنيد، احساسي به مراتب بهتر نيز خواهيد داشت.

اين مانتراها عبارت اند از:

باور غلط: مانترا

01 او پرتوقع و سيري ناپذير است            او واقعاً متعهد است همه چيز بهترين باشد

02 با او بودن خيلي کار مي برد او واقعاً متعهد و پاي بند عشق مان است و مي خواهد که رابطه مان موفق باشد

03 مي خواهد بر سرم سوار شود و مرا کنترل کند       او مي خواهد نقش مثبتي در زندگي من ايفا کند، زيرا مرا واقعاً دوست دارد

04 او خيلي حسود و مالکيت طلب است     او قلبي مهربان و گشاده دارد.

05 او زياده از حد احساساتي است           او واقعاً متعهد است از رابطه مان مراقبت و مواظبت کند

06 او قوي و مستقل است و به توجه و مراقبت احتياجي ندارد       گرچه او قوي و مستقل است، اما همچنان به توجه، حمايت و پشتيباني من نياز دارد

07 او مي خواهد آزادي هايم را سلب کند و مرا برده خود سازد.    او متعهد ايجاد رابطه اي فوق العاده ومطلوب است و مي خواهد همواره با من مربوط و مرتبط باشد.

بازنگري و بازتعريف اين باورهاي غلط در رابطه با زن ها نشانه اي از تعهد و در عين حال فداکاري مردها است.

مردان عزيز:هنگامي که تمرين مي کنيد تا بهترين چهره ي نامزد/همسر خود را ببينيد نه بدترين و زشت ترين چهره ي او را، آن گاه هديه اي بس گرانبها را به خود و نيز همسرتان هديه کرده ايد:ديدن وديده شدن از پشت ديدگان عشق.

یکشنبه 3 مهر 1390 - 11:06:03 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


معیارهایی که برای انتخاب همسر باید در نظر گرفت-نویسنده-محمد طرفی


علایم عاشق شدن مردها


رازهایی برای مردان


ده مزايايي که مجرد زيستن به همراه دارد


مراحل تکامل عشق


تنهايي مردان


با نیاز های مردتان آشنا شوید!


آقایان بیشتر جذب چه خانم هایی میشوند؟؟


مرد كم حرف


چهار روش برای گفتن دوستت دارم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

70197 بازدید

12 بازدید امروز

4 بازدید دیروز

102 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements